روانکاوی psychoanalysis

فروید جوان در 1895 شروع به نوشتن کتابی با عنوان “پروژه ای برای روانشناسی علمی” ( روانکاوی  psychoanalysis ) کرد و سعی نمود با استفاده
از علوم عصبی زمانش اصولی برای درک روان انسان فراهم کند ولی نتوانست کتاب را کامل کند
زیرا علوم عصبی آن زمان بسیار ابتدایی بود.
فروید هم زمان به درمان بیماران روانی با الکتروتراپی مشغول بود ولی با چنین روش های
تنها به طور موقت بیماران تسکین پیدا میکردند. پس زمانی که فروید آوازه موفقیت شارکو را شنید
به فرانسه رفت تا روش های وی را بیاموزد. زمانی که فروید بازگشت طبابت بیماران عصبی را
از نو آغاز کرد و به زودی با بروئر آشنا شد و مطالعه روی بیماران هیستری با هیپنوتیزم را آغاز کرد.

از اینجا به بعد سرگذشت فروید برای همه آشناست : مشاهده فرآیند های ناخودآگاه در انتقال، مکانیسم های دفاعی، رویا و غیره تا سر انجام تولد روانکاوی.

در حقیقت فروید پزشک برای درمان بیمارانش بهترین (یا تنها) روش تا آن زمان را پیدا کرد
و منسجم ترین نظریه شخصیت و ذهن را ارائه کرد ولی دغدغه ای داشت که آنرا در نامه ای به
دوستش فلیس اینگونه توصیف کرد که مجبورم نظریاتم را “پا در هوا” ارائه کنم. فروید چند سال بعد
اینگونه نوشت : “محدودیت های توصیفی ما به احتمال زیاد انگاه از بین خواهد رفت که بتوان اصطلاحات روانشناسی را با واژه های فیزیولوژیک و شیمیایی جایگزین کرد.”

فروید روانکاوی را در نظریه و درمان بسط داد و در 1939 درگذشت و مشکلات جدیدی آغاز شد:
از طرفی جانشینان فروید پیام وی را درنیافتند که همانا شناخت علمی انسان بود نه گسترش صرف
روانکاوی و در طرف دیگر روانشناسان بسیاری روانکاوی را منزجر کننده دانستند و حاضر نشدند
از نظریات آن استفاده کنند و در نتیجه آنکه هر روز روانشناسان از هم گسسته شدند.

زمزمه هایی برای آشتی با روانکاوی در گوشه کنار جهان شنیده میشد
برای مثال پیاژه در 1972 اذعان کرد که در آینده علوم شناختی و روانکاوی
به هم خواهند پیوست و از طرف دیگر کسانی شروع به منطبق کردن روانکاوی
با پیشرفت های زمان کردند ولی هیچ حرکت چندان موثری انجام نشد
تا اینکه در دهه 80 و 90 میلادی سرانجام حرکت های علمی شکل گرفت و روانکاوی توانست شان علمی خود را باز پس گیرد.

تلاش های مالان و دوانلو در کوتاه مدت کردن درمان روانکاوی، تلاش های واکتل در تلفیق
رفتارگرایی و روانکاوی، تلاش های فوناگی در روانکاوی مبتنی بر شواهد و ….. تا سرانجام جالبترین جنبش علمی نوی روانکاوی به نام عصب روانکاوی!

عصب روانکاوی رویای دیرین فروید است، بررسی سوبژکتیوترین (ذهنی ترین)
مسائل روان انسان با روش های دقیق عصبشناسی. آغاز گر این حرکت مارک سولمز بود
گرچه تلاش هایی در جهت پیوند این علوم انجام شده بود سرانجام سولمز که در هر دو رشته عصب
شناسی و روانکاوی آموزش دیده بود توانست این حرکت را به بهترین شکل انجام دهد.

زمانی که دستگاه هایی مثل fmri کار را اسان کرده بوند. مارک سولمز به همراه همکارانش که
|همگی چهره های شاخصی هستند مثل اریک کندل ، داماسیو، ساکس، نرسسیان و دیگران
انجمن جهانی NEUROPSYCHOANALYSIS را بنیان نهاد. عصب روانکاوی پیوند دو رشته نیست،

عصب روانکاوی علمی برای آزمایش چالش برانگیزترین نظریات ذهن است. چیزهایی که
در حال حاضر روی آن ازمایش انجام میشود مفاهیمی است مثل :
منشا رویابینی، اصل لذت، تجربات هیجانی، افکار و احساسات ناخودآگاه مغز، مکانیسم های دفاعی، تاثیر درمان بر مغز و ….
سرانجام رویای فروید محقق شد! پس آنتونیو داماسیو عصب شناس چنین گفت: “من باور دارم که
میتوانیم ادعا کنیم که نگاه فروید نسبت به ماهیت هشیاری با پیشرفته ترین دیدگاه های علوم اعصاب معاصر هماهنگی دارد.

در وب سایت بهزیستن شما می توانید برای اطلاع از انواع رژِیم ها به وبلاگ وبسایت هم مراجعه نمایید.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *